آشوب

برای تنهایی هام

آشوب

برای تنهایی هام

امشب

تب پیشونی من امشب دستات و میخواد... 

دارم میرم سفر. هیچ حسی ندارم. دو سه ساعت دیگه باید راه بیفتم هنوز نه چمدون بستم نه حموم کردم نه این آشفته بازار رو یه کم جمع و جور کردم. خو از صب منتظر یه خبری از یه بی معرفت بودم :( اولش دلم میخواست زنگ بزنه بعد اس ام اس بعد گفتم یادش باشه یه تک زنگ بزنه حداقل!! الانم میگم مرده شور ببرتش خواستم صد سال سیاه خبری ازش نشه!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
ع یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ

اگه موبایل قبلیم گم نمی شد و شمارتو داشتم...خودم بت زنگ میزدم پری

ع یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:53 ق.ظ

:-(...النه ننوشتی کجا میری...اگه ایندفه بیای اینجا و باز ....دیگه قهر می کنم بات...البته نه خیلی جدی..اونقدر که دلم آروم شه

عرفان یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام
خسته نباشید
این که شد همه در راه سفر؟؟؟؟
بابا باش ببینیم چکار میکنی.
ضمنا شما که قرار نبود کسی زنگ و...بزنه براتون حالا عوض شد تصمیمتون بازهم نتونستی دوام بیاری؟
در هرحال خوشحال میشیم که بیشتر اشنا بشیم باهاتون .

ع چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:09 ب.ظ

مجبور شدم کامنتت رو پاک کنم آخه اسمم رو نوشته بودی :(

ع جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ق.ظ

:-( امان از ۳۲ سالگی من و پیری زودرس!

وای تو کی سی و دو سالت شد؟! اشکال نداره یه کم حواست رو جمع کنی درست میشه ؛)
یه بار دیگه پرچین رو بزار ببینم با کی نشستی روش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد