آشوب

برای تنهایی هام

آشوب

برای تنهایی هام

آلزایمر

یه فنجون چای داغ رو میز آشپزخونه و سوپی که روی اجاق داره آروم آروم قل قل میکنه و داستان مورد علاقه ام روی صفحه هایی که خودم پرینت کردمو با روبان بهم بستم و.... یه جرقه و پسورد یادم اومد!  

به همین سادگی... 

حالا مگه کی منتظرم بود که بخوام برای اومدن خودکشی کنم و یه جورای دیگه پسورد رو احیا کنم؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
نازلی شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ق.ظ http://nail-designs.persianblog.ir

همیشه همینطوره ، وقتی چیزی رو میخوای اصلا یادت نمیاد و درست زمانی که اصلا بهش فکر نمیکنی خودش میاد توی ذهنت !
راستی ممنونم از کامنتت

من شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:29 ب.ظ

من یکی دیگه بود حساس جان!

من دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ق.ظ

آی پی باز!:-) چون میشناختمت نوشتم مارپل جان..راستش حساس کرگدن شده...خبرنداری شما؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد